ایالات متحده؛ شریک غیرقابلاعتماد در مذاکرات دیپلماتیک
در نظام بینالملل، اعتبار و پایبندی به تعهدات، رکن بنیادین هرگونه تعامل دیپلماتیک و مذاکرات میان دولتها به شمار میرود. نظم حقوقی بینالمللی، بر مبنای اصل وفای به عهد (Pacta sunt servanda) استوار است؛ اصلی که نقض آن میتواند بنیان اعتماد متقابل و امکان سازش سیاسی را متزلزل سازد.
با اینحال، تجربه روابط بسیاری از کشورها با ایالات متحده آمریکا حاکی از آن است که واشنگتن در عمل از این اصل فاصله گرفته و بهجای تعهدپذیری، رویکردی مبتنی بر تحمیل خواستههای یکجانبه، نقض توافقات چندجانبه و اعمال فشار حداکثری در پیش گرفته است.
در این میان، جمهوری اسلامی ایران یکی از بارزترین قربانیان این رویکرد متناقض بوده است؛ کشوری که در چند دهه گذشته، همواره با اشکال گوناگون فشار، تحریم، تهدید نظامی و بدعهدی مواجه شده و در عین حال تلاش کرده با پایبندی به چارچوبهای حقوقی، تعاملات خود را در قالب گفتوگو و توافق پیش ببرد. اما آیا این رفتار صرفاً مختص ایران است؟ آیا مشکل در رویکرد ایران به تعامل و مذاکره است یا در ساختار قدرت و نگاه سلطهمحور آمریکا به جهان؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا به بررسی تجربه ایران با آمریکا میپردازیم؛ تجربهای که از کودتای ۱۳۳۲ تا بدعهدی در برجام و سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ را دربر میگیرد. سپس با تحلیل رفتار ایالات متحده در قبال سایر کشورها – از اروپا و کانادا تا هند و ونزوئلا – نشان خواهیم داد که مشکل، نه در «موضعگیریهای طرف مقابل»، بلکه در رویکرد سیاست خارجی آمریکا نهفته است؛ سیاستی که نمیتواند شریک قابل اعتمادی برای توافقات دیپلماتیک باشد، زیرا بهجای مذاکره برابر، در پی تسلیم طرف مقابل است.
0 Comments: